۱۷ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۲:۳۸
چشم انداز علویان در ترکیه قدیم-7

10 مارس 1971 اتفاقات حتای/کریک خان کریک خان در زمره شهرهایی قرار دارد که علویان و سنی ها در مسالمت در کنار هم زندگی می کنند، در این شهر تا 50 سال بعد از تاسیس جمهوری هیچ حادثه ای رخ نداده و افراد جامعه به تدریج یاد گرفته اند که به عقاید یکدیگر احترام بگذارند.

فرمان کاراچام

10 مارس 1971 اتفاقات حتای/کریک خان

کریک خان در زمره شهرهایی قرار دارد که علویان و سنی ها در مسالمت در کنار هم زندگی می کنند،  در این شهر تا 50 سال بعد از تاسیس جمهوری هیچ حادثه ای رخ نداده و افراد جامعه به تدریج یاد گرفته اند که به عقاید یکدیگر احترام بگذارند.

در کریک خان علویان عرب تبار، ترک، کرد، شافعی و سنی همواره در کنار هم زندگی کرده اند و حتی در گذشته ارامنه نیز در این شهر متمرکز بودند.

همه چیز با پرتاب یک بمب به داخل مسجد حمیدیه آغاز شد. در واقع تاکتیک ها همیشه یکی است، اما متاسفانه این مردم ما هستند که فریب خورده و در دام آن می افتند و خون همدیگر را می ریزند.

به همین دلیل است که چه نیروهای افراطی راست و چه چپ های تندرو همواره، از این ضعف جوامع که می توان  آن را «باور کردن- فریب خوردن» نامید، نهایت بهره برداری را برده و می برند.

این اتفاق در کریک خان هم رخ داد  چند روز پس از پرتاب بمب به داخل مسجد، یک "ضد حمله" توسط جوانان راستی سازماندهی شد.

در روز جمعه 5 مارس 1971، جمعیت زیادی از شهرها و روستاهای اطراف جمع شدند. گویی غزوه بسیار مهمی علیه کفار به راه افتاده است. و جنگ دقیقا همان جمعه آغاز شد.

بعد از آن جمعه بود که چاپخانه ها، کارگاه ها، خانه ها و مغازه ها ویران گشته به آتش کشیده شده، تخریب و غارت شدند، ده ها نفر مجروح و 2 نفر نیز جان خود را از دست دادند.

حکومت نظامی در منطقه اعلام شد و درگیری ها متوقف شد. این حوادث؛ بزرگترین رویداد فرقه محور بود که تا آن روز برنامه ریزی شده بود و سرآغاز کاشت بذر خصومت بین مذاهب را رقم زد.

اتفاقات کریک خان یکی از اولین حوادث در منطقه و در سراسر ترکیه بود که هر دو طرف را به شدت تحت تأثیر  خود قرار داد.

23 فوریه 1975 اتفاقات ارزینجان

آن روزها یک دانش آموز دبیرستانی بودم که خاطرات خود را می نوشتم و به زعم خود وقایع نگاری می کردم. سال آخر دبیرستان فنی و حرفه ای ارزینجان درس می خواندم. پس از اتمام دوره کارآموزی در شهرداری ، همان جا مشغول به کار بودم. بیشتر کارکنان شهرداری به خصوص شهردار و معاونانش را می شناختم.

یکشنبه، 23 فوریه، مشغول درس خواندن در خانه مجردی دوستم در رفاهیه بودیم که آن اتفاقات رخ داد. بعد از ظهر، سر و صدای زیادی در محله به راه افتاد. بیرون که رفتیم همه فریاد می زدند منتظر چی هستی یک چوب برداد علویان مساجد را آتش زده اند. چهار نفری با یک چماق در دست به دنبال جمعیت راه افتادیم.

به اولین مسجد رسیدیم اما خبری از آتش سوزی نبود. همهمه ای بود  که این مسجد نه، مسجد محله دیگر را آتش زدند.

ما هم به سوی آنجا دویدیم، اما باز هم آتش سوزی در کار نبود، گفتند این نه، یک مسجد دیگر. به سختی خود را به حیاط مسجد سوم رساندیم.

در راه بازگشت به خانه بودیم که دیدیم کل ارزینجان در آن روز یکشنبه به پا خاسته است. جوانان همه جا شعار می دادند و می گفتند مرگ بر کمونیست.

در جریان اتفاقات آن  روز ، یک پسر 14 ساله به نام محمد کایا کشته شد، 70 نفر مجروح شدند و بسیاری از محل های کار متعلق به علویان ویران شد. روز دوشنبه، 24 فوریه، ارزینجان شاهد خیل عظیم علویانی بود که از تونجلی و شهرها و روستاهای اطراف آمده بودند. خدا نگهدار مردم بود که آن روز اتفاقی نیافتد، فقط یک جرقه کوچک می توانست جان صدها نفر را بگیر.

قبل از این وقایع، یک سازمان جوانان راستگرا وجود داشت که فقط در دبیرستان های ارزینجان فعالیت می کرد، چون در این شهر هیچ حزبی به جز حزب جمهوری  و حزب عدالت پایگاه اجتماعی نداشت. پس از این اتفاقات بود که حزبی غیر از حزب عدالت پایگاه اجتماعی جدی تری به خود اختصاص داد.

یکی از معاونان شهردار در آن روزهای درگیری سر کارش نبود، پرس و جو کردم، هیچکس از او اطلاعی نداشت. او که معاون ندیم مراد اوغلو، شهردار وقت ارزینجان از حزب عدالت بود؛ دیدگاه های همسو با حزب دیگر داشت و از نزدیک با سازمان های جوانانی که دیدگاه های مشابهی با او داشتند در ارتباط بود.

همسر این شخص که معاون رئیس جمهور بود نیز در بانکی که برادرم در آنجا کار می کرد به عنوان سرپرست کار می کرد. یک هفته ده روز قبل از اتفاقات، اول خودش سپس همسرش به آنکارا رفته بودند. این شخص که قبل از اتفاقات به آنکارا رفته بود، بعداً شهردار ارزینجان شد.

او متولد ارزینجان بود و دوره راهنمایی و دبیرستان را در مدارس نظامی به پایان رسانده بود. پس از اتمام آکادمی نظامی، در آکادمی علوم اقتصادی و بازرگانی آنکارا مشغول به تحصیل شد.

وی پس از مدتی کار در وزارت شهرسازی، در شهر ارزنجان مشغول به کار شد و به سمت معاونت شهرداری رسید.

یک هفته قبل از وقایع ارزنجان 23-25 ​​فوریه 1975 که در آن یک جوان بیگناه چهارده ساله جان خود را از دست داد و از یک فاجعه بزرگ اجتماعی جلوگیری شد، این آقا به آنکارا رفت و پس از آرام شدن ماجرا به ارزینجان بازگشت. او در اولین انتخابات به عنوان نامزد یک حزب شرکت کرد و با خون محمد کایا 14 ساله به قدرت رسید و به سمت شهرداری رسید.

امروز به عنوان کسی که شایعه سوزاندن مسجد به دست علویان را باور کرده و متوجه اشتباه خود شده و پشیمان شده است، می خواهم یک یادداشت کوچک برای نسل های آینده بگذارم:

حتی اگر عبادتگاه تان را یک بیمار منحرف یا ملعبه قدرت های بزرگ به آتش کشید و آن را به چشم خود دیدید، فریب این بازی را نخورید، چون شما سیاهی لشگر آن بازی هستید نه بازیگر آن.  شما مرتکب اشتباه می شوید، بعداً از کارتان پشیمان می گردید، اما دیگر کار از کار  گذشته است. شما هم  با قلب بزرگ که که حتی خالق جهان را در خود جا داده، عبادتگاه هایی به مراتب بزرگتر و باشکوه تر بسازید.

https://www.haber7.com/yazarlar/ferman-karacam/3395692-aleviler-ozelinde-turkiyenin-eski-yuzu-7

کد خبر 18749

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 15 =